کتابسرای افشین | وارد شوید| ثبت نام کنید
۰ از ۵
(از ۰ نظر)
موجود

کتاب بابای پولدار بابای بی پول

در کتاب بابای پولدار بابای بی پول (یا پدر پولدار پدر فقیر) رابرت کیوساکی

آموزش هایی راجع به پول به شما داده می شوند که در مدرسه آموزش داده نمی شوند.

این آموزش ها را پولدارها فقط به فرزندانشان می دهند و بقیه از آن بی اطلاع هستند.

دلیل اینکه پولدار ها هر روز ثروتمندتر می شوند و فقرا فقیرتر

همین مسائلی است که در کتاب به آن پرداخته می شود.

 

 

تعداد
قیمت:
۱۶۵,۰۰۰ تومان
چرا از کتابسرای افشین خرید کنیم؟
  • پشتیبانی 24 ساعته
  • ضمانت اصالت کالا
  • ارسال سریع کالا
  • پرداخت آنلاین امن
Rate this product

 

در این مطلب به معرفی یکی از بهترین ترجمه های کتاب بابای پولدار بابای بی پول ( پدر پولدار پدر فقیر ) می پردازیم. پیش از خرید می توانید خلاصه ای کوتاه از کتاب بابای پولدار، بابای فقیر را در زیر مطالعه نمایید. این بررسی بر روی کتاب چاپ شده از انتشارات معیار اندیشه با ترجمه فارسی پروین قائمی انجام شده است.

 

خرید کتاب بابای پولدار بابای بی پول رابرت کیوساکی

انتشارات معیار اندیشه

آنچه که ثروتمندان راجع به پول به فرزندانشان می آموزند، که بی پول ها نمی دانند.

معمولا پدر و مادرها تلاش می کنند فرزندانشان به مدرسه بروند تا یک شغل درست و حسابی پیدا کنند. آنها دائما به بچه های خود می گویند: «خوب درس بخوان تا بتوانی شغلی درست و حسابی پیدا کنی.» ولی سوال اساسی اینجاست:

آیا مدرسه دانش آموزان را برای ورود به دنیای واقعی آماده می کنند؟

پدر و مادران بی پول تمام تلاش خود را می کنند که امکانات تحصیلی فرزندان خود را به طور کامل تهیه کنند تا آنها بتوانند خوب درس بخوانند. اگر فرزند آنها نمره خوبی بگیرد به خود می بالند و به او افتخار می کنند. پس از پایان تحصیلات نیز آرزویشان این است که فرزندشان بتواند شغلی دائمی پیدا کند.

حالا پایان درس خواندن چه ارمغانی برای شما دارد؟

کسانی که درس خوانده اند و به شغل ثابتی مشغول شده اند روزانه سر کار می روند تا بتوانند از عهده مخارج خود برآیند. آنها دائما روزهای خود را تکرار می کنند. زمانی که ازدواج می کنند مخارج بالاتر می رود و مجبورند زن و مرد با هم کار کنند. وقتی صاحب فرزند می شوند نیز باید اضافه کار بایستند تا بتوانند مخارج آنها را نیز تهیه کنند. این چرخه ادامه دارد تا به بازنشستگی برسند. بعد از آن هم کسانی که تمام عمر خود را صرف کار کردن در یک جا کرده اند و مادام روزهای خود را با کار بیشتر و تکرار سپری کرده ان، باید با حقوق ناچیز بازنشستگی به زندگی خود ادامه دهند.

حالا وقتی به زندگی یک فرد پولدار نگاه می اندازید، می بینید که کمتر از 40 سالگی به ثروتی فراوان رسیده اند. آن هم بدون اینکه کار زیادی انجام دهند. ما مادام آنها را در حال تفریح و استراحت می بینیم. فرزندان آنها نیز مثل آنها موفق هستند.

 

راز ثروتمندان چیست؟

این همان چیزی است که رابرت کیوساکی در کتاب پدر پول دار پدر فقیر به شما آموزش می دهد. او در این کتاب به شما می آموزد که چگونه کاری کنید که پول برای شما کار کند، نه شما برای پول...

خرید کتاب بابای پولدار بابای بی پول نشر معیار اندیشه

خرید کتاب بابای پولدار بابای بی پول نشر معیار اندیشه

قسمتی از کتاب بابای پولدار بابای بی پول

من دو تا پدر داشتم. یکی پولدار بود، یکی بی پول.

اولی بسیار تحصیلکرده و باهوش بود و مدرک دکترا داشت. او دوره چهار ساله دبیرستان را در دو سال تمام کرد، بعد به دانشگاه های استانفورد، شیکاگو و نورث وسترن رفت تا تحصیلات عالیه اش را ادامه دهد و در تمام طول این مدت از بورس تحصیلی استفاده کرد. پدر دیگرم کلاس هشتم را هم تمام نکرد.

هر دو در کارشان موفق بودند و تمام عمر، سخت کار کردند. هر دو درآمد قابل توجهی داشتند، با این همه یکی تمام عمر برای پول درآوردن زحمت کشید و دیگری یکی از ثروتمندترین مردان هاوائی شد. یکی وقتی مرد، دهها میلیون دلار ارث برای خانواده، امور خیریه و کلیسا باقی گذاشت. دیگری صورتحسابهایی را که باید پرداخت می شدند، به ارث گذاشت.

هر دوی آنها قوی، خوش وجهه و بانفوذ بودند. هر دو مرا نصیحت می کردند، اما نصایحشان با هم فرق داشتند. هر دو معتقد بودند که باید تحصیلات عالیه داشت، اما رشته هایی را که پیشنهاد می کردند، یکی نبودند.

اگر من فقط یک پدر داشتم، مختار بودم که نصایح او را قبول کنم یا نکنم. دو پدر داشتن این خاصیت را داشت که می توانستم این نظرات را با هم مقایسه کنم. یکی از آنها نگرش مردی پولدار و دیگری نقطه نظرات یک آدم بی پول بود.

من به جای این که خیلی راحت نظرات یکی از آنها را قبول یا رد کنم، می دیدم که دارم درباره آنها فکر می کنم، آنها را با هم مقایسه و سپس انتخاب می کنم.

مشکل قضیه اینجا بود که پدر پولدارم، هنوز پولدار و پدر بی پولم هنوز بی پول نشده بودند. هر دو، تازه کارهایشان را شروع کرده بودند و داشتند میان پول و خانواده دست و پا می زدند، اما دیدگاه آنها نسبت به پول با یکدیگر تفاوت بسیار زیادی داشت.

مثلا یکی از آنها همیشه می گفت، «عشق به پول، ریشه همه شرارت هاست.» دیگری معتقد بود، پول نداشتن ریشه همه شرارت هاست.»

من که پسر جوانی بودم، با داشتن دو پدر که هر دو هم آدم های بانفوذی بودند، بسیار زجر می کشیدم. تضاد بين عقاید آنها، بخصوص در زمینه مسائل مالی، بقدری زیاد بود که من در عین کنجکاوی، گیج و کلافه می شدم و مدتها درباره حرفهایشان فکر می کردم.

دائما از خود می پرسیدم، «چرا این حرفو زد؟» و غالبأ نمی توانستم بگویم، «حق با اونه. حرفاشو قبول دارم.» رد کردن حرف آنها هم سخت بود و نمی توانستم به خود بقبولانم که نمی فهمند درباره چه چیز حرف می زنند. من به هر دو پدرم علاقه داشتم و به همین دلیل درباره حرفهایشان فکر می کردم و نهایتا هم نوعی شیوه تفکر را برای خود انتخاب کردم. در طول این مدت متوجه شدم که این مدت طولانی تفکر درباره حرف های متضاد آن دو، بسیار مفیدتر از قبول یا رد فوری حرفهای آنها بوده و مرا به نتایج درخشانی رسانده است.

یکی از دلایلی که پولدارها هر روز پولدارتر و بی پول ها هر روز بی پول تر می شوند و طبقات متوسط جامعه دائما در قرض دست و پا می زنند، این است که موضوع پول فقط در خانه مطرح می شود و در مدرسه و نظام آموزشی، جائی ندارد.

(در فصل های آتی بابای پولدار بابای بی پول این آموزش ها به صورت صحیح برای شما مطرح خواهند شد)

اغلب ما، از پدر و مادرهایمان درباره پول چیزهایی را یاد می گیریم و یک پدرومادر بی پول، چه چیز با ارزشی می توانند به فرزندان خود یاد بدهند؟ آنها فقط می گویند، «برو مدرسه و خوب درس بخون.» احتمال دارد که این بچه ها با نمرات خوبی فارغ التحصیل بشوند، اما برنامه ریزی مالی را یاد نمی گیرند و پدرومادر هم موقعی این برنامه ریزی را یاد گرفته و به کار برده اند که فرزندشان بسیار کوچک بوده است.

در مدرسه ها درباره پول هیچ آموزشی به کودکان داده نمی شود، چون تکیه برنامه های آموزشی، در بهترین شکلشان، تکیه بر مهارت های تخصصی است، برای همین است که بانکدارها، پزشکان و حسابدارهایی که با نمرات بالا از دانشگاه ها فارغ التحصیل شده اند، برنامه ریزی مالی برای زندگیشان ندارند و فاقد مهارت های اقتصادی هستند.

بخش عمده مشکلات ما در سطح ملی این است که مقامات عالی رتبه دولتی، برای تصمیم گیری های مالی و اقتصادی آموزش ندیده اند.

به هزاره جدید که فکر می کنم، معمولا این فکر به ذهنم خطور می کند که وقتی جمعیت کشور ما میلیونها نفر شود که همه به کمک های مالی و پزشکی نیاز دارند، چه وضعی پیش خواهد آمد؟ بدیهی است که آنها برای دریافت این کمک ها، به دولت یا خانواده خود متکی هستند. وقتی

حق بیمه و مستمری بازنشستگی تمام شود چه باید کرد؟ وقتی آموزش های مالی به کودکان را منحصرا برعهده پدرومادرها گذاشته ایم چطور توقع داریم جامعه نجات پیدا کند؟ اکثر این پدر و مادرها، یا در حال حاضر بی پول هستند و یا در آینده چنین خواهند شد.

من به دلیل این که دو پدر بانفوذ داشتم، توانستم از آنها در این زمینه اطلاعات گوناگونی را کسب کنم. من ناچار بودم به حرفهای هر دو گوش بدهم و از آن میان، چیزهایی را که در زندگی آنها تأثیر مثبت گذاشته بود، گزینش کنم.

مثلا یکی از پدرهایم همیشه می گفت، «نمی تونم از پس هزینه های زندگی بربیام.» پدر دیگرم، گفتن این جور جمله ها را ممنوع کرده بود و دائما می گفت، «چطوری میتونم از پس هزینه های زندگیم بربیام.»

جمله اول انسان را وادار به تسلیم می کرد و جمله دوم راههای رسیدن به هدف را در ذهن مطرح می ساخت. پدری که بعدها پولدار شد همانی بود که اعتقاد داشت تکرار جملاتی شبیه به «نمی تونم از پس هزینه های زندگی بربیام»، ذهن را فلج می کند و انسان را از تفکر سالم و منطقی دور می کند. او می گفت جمله، «چطوری میتونم از پس هزینه های زندگیم بربیام.» مغز را وادار به فعالیت می کند. او درباره تفکر و فعالیت مغز، تعصب عجیبی داشت، چون معتقد بود که مغز، بزرگترین کامپیوتر دنیاست و می گفت، «مغز من روز به روز قوی تر می شه، چون اونو به فعالیت وادار می کنم و هر چی قویتر بشه، پول بیشتری به دست میارم.» و اعتقاد داشت جمله برای من خیلی گران است، نشانه تنبلی و سستی مغز است.

هر دو پدر من، سخت کار می کردند، ولی یکی از آنها به محض روبرو شدن با مشکلات مالی، مغزش را تعطیل می کرد، در حالی که دیگری، آن را به فعالیت وا می داشت. نتیجه این که در دراز مدت، یکی روز به روز پولدارتر و دیگری بی پول تر شدند. حکایت آنها مثل دو نفری بود که یکی دائما تمرین بدنسازی می کند و دیگری روی صندلی لم میدهد و تلویزیون تماشا می کند. تمرینات بدنی، سلامتی انسان را تضمین می کنند و تمرینات مناسب ذهنی، بر توانائی مغز می افزایند و امکان به دست آوردن رفاه و ثروت بیشتر را فراهم می سازند.

دو پدر من، تفکرات متضادی داشتند. یکی می گفت، پولدارها باید مالیات بیشتری بپردازند تا برای آنهایی که ثروتی ندارند، خرج شود» و دیگری اعتقاد داشت، مالیات گرفتن در واقع نوعی تنبیه برای تولیدکننده ها و پاداش برای کسانی است که در تولید نقشی ندارند.»

یکی از پدرهایم می گفت، «خوب درس بخون تاتوی شرکتی استخدام بشی» و دیگری می گفت، «خوب درس بخون که خودت بتونی شرکت بزنی.»

یکی می گفت، «اگه نمی تونم پولدار بشم واسه خاطر اینه که شما بچه هارو دارم» و دیگری می گفت، «دلیل اینکه باید پولدار بشم، بود شما بچه هاست.)

یکی ما را تشویق می کرد که سر میز شام درباره پول و تجارت حرف بزنیم و دیگری صحبت درباره پول را بکلی ممنوع کرده بود.

یکی می گفت، «پول که گیرت اومد محکم نگهش دار و باهاش ریسک نکن.» ، دیگری می گفت، «یاد بگیر چه جوری با پول ریسک کنی.» |

یکی می گفت، «خونه مون بزرگترین دارایی ماست»، دیگری می گفت، خونه مون بزرگترین بدهی ماست و اگه بزرگترین دارایی ما باشه وای به حالمون.

هر دو پدرم، صورتحسابها و قرض هایشان را بموقع می پرداختند، با این همه، یکی از آنها قبض ها را اول و دیگری، آخر می پرداخت.

یکی از پدرها دائما منتظر بود که شرکتش با دولت، نیازهای او و خانواده اش را رفع کند و همیشه به اضافه حقوق بازنشستگی، بیمه درمانی، مرخصی استعلاجی، روزهای تعطیل و مسائلی از این قبیل فک می کرد. او همیشه به دو عمویش فکر می کرد که در ارتش مشغول به کار بودند و پس از بازنشستگی، مستمری خوبی می گرفتند.

او دائما به امتیازاتی فکر می کرد که ارتش در اختیار کارمندانش قرار می داد. طرح کمکهای پزشکی به سالمندان و امتیاز خرید از فروشگاه های ارتش که بر کارهایش مالیات نمی بستند. داشتن شغل در دوره دانشجویی هم، از مواردی بود که او بسیار به آن علاقه داشت. حمایت شغلی و استفاده از مزایای آن، گاهی از خود شغل هم برایش مهمتر بود. غالبا می گفت، «من واسه دولت جون میکنم و استفاده از این مزایا حقمه.

پدر دیگرم به خوداتکایی کامل در مسائل مالی اعتقاد داشت و ابدآ از ذهنیت «حقمه » خوشش نمی آمد و می گفت تکرار این جور کلمات باعث تضعیف روحیه و نهایتا فقر خواهد شد. او عاشق داشتن توانایی کامل مالی و پولی بود.

یکی از پدرهایم برای به دست آوردن چند دلار، جان می کند و دیگری مشت مشت پول در می آورد. یکی به من یاد می داد که سوابق تحصیلی و کاریم را چطور بنویسم که بتوانم شغل خوبی به دست بیاورم و دیگری یادم می داد چطور طرح های قوی مالی و بازرگانی را خلق کنم تا بتوانم برای دیگران شغل ایجاد کنم.

فرزند دو پدر قوی بودن، این امکان را به من داد تا آرای آنها را با یکدیگر مقایسه و تأثیر تفکراتشان را بر زندگیشان بررسی کنم. من فهمیدم که انسانها واقعا زندگیشان را براساس افکارشان تنظیم می کنند. مثلا پدر بی پول من دائما می گفت، «من هیچ وقت پولدار نمی شم.» و این بیویی واقعیت پیدا کرد. پدر پولدارم همیشه می گفت، من آدم پولداری هستم و آدمهای پولدار هیچ وقت چنین کارهایی نمی کنند.» او حتی یک بار بعد از ورشکستگی ای که افسرده اش کرده بود، باز ادعا می کرد که آدم ثروتمندی است و می گفت، «بین فقیر بودن و ورشکسته بودن، یک اختلاف بزرگ وجود داره. ورشکستگی موقتی یه، ولی فقر دائمی به!»

پدر بی پول من می گفت، من به پول علاقه ای ندارم.» و یا می گفت، «یول مسئله مهمی نیست.» پدر پولدارم می گفت، «پول یعنی قدرت.»

کسی نمی تواند قدرت تفکر ما را ارزیابی و یا به خاطرش از ما قدردانی کند، ولی من به عنوان یک پسر جوان متوجه شدم که می توانم کنترل افکارم را در دست و نحوه ابراز آن را یاد بگیرم. من فهمیدم پدر بی پول من به این دلیل که کم درآمد داشته، بی پول نیست، بلکه اتفاقا درآمدش هم زیاد است، اما به خاطر شیوه تفکر و عملکردش به این وضع رسیده است. داشتن دو پدر، باعث شد که من چشم و گوشم را خوب باز کنم و مراقب افکاری که برای زندگی خود انتخاب می کنم، باشم و دقت کنم به حرف های صحیح آنها توجه داشته باشم.

آنها هر دو برای تعلیم و تربیت من زحمات زیادی کشیدند و آدمهای قابل احترامی بودند، ولی عقایدشان درباره یادگیری، با هم متضاد بودند. یکی می خواست خوب درس بخوانم، مدرک بگیرم و شغل خوب و پردرآمدی پیدا کنم. او دلش می خواست من وکیل یا حسابدار بشوم و یا به دانشکده اقتصاد بروم و در رشته مدیریت بازرگانی، استاد شوم. دیگری تشویقم می کرد درس بخوانم تا پولدار شوم و یاد بگیرم نقش و فایده پول چیست و چگونه می توانم آن را در خدمت خود بگیرم و نهایت استفاده را از آن بیرم. او بارها می گفت، «من واسه پول کار نمی کنم، پول واسه من کار می کنه!»

نه ساله بودم که تصمیم گرفتم به حرفهای پدر پولدارم گوش بدهم و چیزهایی را یاد بگیرم. به همین دلیل با آنکه پدر بی پولم تحصیلات عالیه داشت، تصمیم گرفتم دیگر به حرفش گوش ندهم.

چون پدرم آموزش مرا در نه سالگی شروع کرد، درسهایش ساده و قابل فهم بودند. پس از آنکه آموزشهای او تمام شدند، در مجموع شش درس اصلی در ذهنم به صورت برجسته باقی ماندند و در طی این اسی سال پیوسته تکرار شدند. این کتاب را درباره این شش درس و با همان شیوه ساده ای که پدرم به من یاد داد، نوشته ام.

قرار نیست در این کتاب به سؤالات شما جواب بدهم، بلکه نشانه ها و علامت هایی را مطرح خواهم کرد که به رغم دنیای بسیار متحول و متغیری که پیش روی ما قرار دارد، می تواند به شما و فرزندانتان کمک کند که ثروتمند شوید.

درس 1. پولدارها برای پول کار نمی کنند

درس 2. علت نیاز به سواد مالی

درس 3. برای خودت کار کن

درس 4. تاریخچه مالیات ها و قدرت شرکت های بزرگ

درس 5. پولدارها پول خلق می کنند

درس 6. برای یاد گرفتن کار کنید نه برای پول درآوردن

 

 

اگر می خواهید اطلاعات درستی راجع به پول بدست بیاورید حتما کتاب بابای پولدار بابای فقیر رابرت کیوساکی را تهیه و مطالعه نمایید.

شما در کتاب پدر پولدار پدر فقیر سواد مالی را می آموزید و می آموزید چگونه کاری کنید که پول برای شما کار کند…

اگر قصد دارید چیزهایی یاد بگیرید که پولدار ها راجع با پول آموزش داده می شود که در مدارس آموزش داده نمی شود این کتاب را همین الان به سبد خرید خود اضافه نمایید.

 

نام کتاب

بابای پولدار بابای بی پول

نویسنده

رابرت کیوساکی

انتشارات

معیار اندیشه

مترجم

پروین قائمی

تعداد صفحات

270

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب بابای پولدار بابای بی پول”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محصولات مرتبط

برچسب‌های کالا

کتابسرای افشین، یا کتابفروشی افشین بوشهر مرکز خرید انواع کتاب های دانشگاهی، عمومی، کمک درسی  ، انواع لوازم التحریر، نوشت افزار و محصولات فرهنگی آماده ارائه بهترین خدمات با پشتیبانی قوی به شما عزیزان است.

  • با خیالی آسوده در خانه خرید خود را انجام دهید: کتابفروشی افشین دارای مدارک لازم برای فعالیت حضوری (جوازکسب) و فعالیت مجازی (اینماد و ساماندهی) می باشد.
  • جهت دریافت مشاوره یا پشتیبانی ارتباط برقرار نمایید. (تیم پشتیبانی قوی و باتجربه افشین بوک در تمامی اوقات پاسخگوی شما می باشد)

در شبکه های مجازی ما را دنبال نمایید.

 

آدرس فروشگاه: بوشهر، خیابان عاشوری، بهارستان 17

تمامی حقوق این سایت متعلق به کتابسرای افشین می باشد.

گفتگو در واتساپ
×