خرید آنلاین کتاب رمان بسیار جذاب کتابدار آشویتس به نویسندگی آنتونیو ایتوربه نشر نون مترجم فرنوش جزینی. این کتاب داستانی واقعی است از دیتا کرائوس که یکی از زندانیان آشویتس می باشد.
کتاب رمان کتابدار آشویتس آنتونیو ایتوریه
نشر نون
مترجم فرنوش جزینی
خلاصه داستان
کتاب دار آشویتس داستانی واقعی از زندگی دیتا کرائوس است یکی از زندانیان اردوگاه آشویتس می باشد. آشویتس اردوگاهی وحشتناک می باشد که زندانیان بسیاری در آن نگهداری میشوند. دیتا سعی میکند که خود را با وحشت این زندان سازگار کند.
رهبری یهودی به نام “فردی تیرش” از دیتا می خواهد که تعدادی کتاب را پیش خود نگهداری کند. دیتا می داند که اگر نگهبانان اردوگاه او را با کتاب دستگیر کنند حتماً او را خواهند کشت. با این وجود نگهداری از کتابها را قبول می کند و تبدیل به کتابدار آشویتس می شود.
این کتابخانه شامل ۸ کتاب است و گسترده نیست؛ اما آنها کتاب هستند در یک مکان بسیار تاریک… زمانی که کلمات با صدای بلند تر از مسلسل صدا میکردند….
قسمتی از کتاب را بخوانیم
فصل 1
اردوگاه آشویتس – بیر كناو، ژانویه ۱۹۴۴
افسران نازی همه لباس هایی به رنگ سیاه بر تن داشتند. آنها به همان بی تفاوتی یک گورکن به مرگ می نگریستند. در آشویتس، زندگی انسان به قدری بی ارزش است که دیگر کسی حتی گلوله هم خرجش نمی شود. در آنجا ارزش یک گلوله بسیار بیشتر از ارزش یک انسان است. در آشویتس، اتاق های عمومی گاز وجود دارد. روشی مقرون به صرفه که صرفا یک مخزن گاز جان صدها نفر را می گیرد. مرگ، در این اردوگاه، صنعتی است که تنها در صورت انجام آن به صورت کلی و عمده مقرون به صرفه است.
افسران روحشان هم خبر نداشت که در اردوگاه خانوادگی در آشویتس، در مردابی که هر چیزی را در خود می بلعد، آلفرد هیرش مدرسه به راه انداخته است. آنها از این قضیه بی خبر بودند و لازم هم نبود چیزی از آن بدانند. برخی از زندانیان باور نداشتند که چنین چیزی امکان پذیر باشد. آنها گمان می کردند هیرش آدمی احمق و خام است. چطور می توانید در این اردوگاه پر از ظلم، جایی که تقریبا همه چیز قدغن است، کودکان را آموزش بدهید؟ اما هیرش لبخند می زد. او همیشه لبخند رمزآلودی بر لب داشت، گویی از چیزی خبر داشت که دیگران از آن بی خبر بودند. هیرش به آنها می گفت: «مهم نیست نازی ها چندتا مدرسه رو میبندن. هربار که یه نفر پا میشه و داستان تعریف می کنه و بچه ها گوش می کنن، یه مدرسه درست شده.»
در این کارخانه نابودگر که نامش اردوگاه آشویتس است، جایی که کوره های آن روز و شب در حال سوزاندن اجساد است، بلوک ۳۱ به گونه ای ناهمگون و غیر عادی است. این یک پیروزی برای فردی هیرش به حساب می آید. او سابقا مربی ورزش جوانان بود. اما اکنون پهلوانی است که در برابر بزرگترین سرکوب کننده بشریت در تاریخ به مقابله ایستاده. او موفق شد مقامات المانی را متقاعد کند که سرگرم کردن بچه ها در یک کلبه موجب می شود که والدینشان بهتر بتوانند در آشويتس ۲ کار کنند. اردوگاهی که عنوان خانوادگی» را یدک می کشید. فرماندهی اردوگاه موافقت کرد، اما با این شرط که فقط بازی و سرگرمی باشد. مدرسه ممنوع بود. به این ترتیب، بلوک ۳۱ شکل گرفت.
درون آن کلبه چوبی، کلاس ها چیزی نداشتند به جز چند چهار پایه که به صورت فشرده کنار هم قرار گرفته بودند. دیواری میان کلاس ها وجود نداشت. خبری از تخته سیاه هم نبود. معلم ها مثلث های مختلف، حروف الفبا و حتی مسیر رودخانه های اروپا را با دستانشان در هوا ترسیم می کردند. تقریبا در حدود ۲۰ گروه بچه وجود داشت و هر گروه معلم خود را داشت. در کلاس ها به قدری درهم فشرده می نشستند که برای جلوگیری از قاتی نشدن موضوعات مختلف باید بسیار آهسته صحبت می کردند.
* * *
در خوابگاه هیرش به شدت گشوده شد و نگهبان وارد اتاقک مسئول بلوک ۳۱ شد. کفشهایش ردی از رطوبت اردوگاه را وارد بلوک ۳۱ کرد. دیتا آدلر، از یک گوشه اتاق، مبهوت لکه های گل شده بود که نگهبان فریاد کشید: «شیش، شیش، شیشه این علامت رمزی برای ورود قریب الوقوع نگهبانان اس. اس به بلوک ۳۱ بود. فردی هیرش سرش را از در اتاقش بیرون برد. لازم نبود به دستیاران و یا معلمانش، که چشمانشان روی او قفل مانده بود، حرفی بزند. تنها اشاره ای از او کفایت می کرد. نگاهش فرمان بود.
درس متوقف شد و آهنگ های مسخره آلمانی و یک سری بازی ها جایگزین شدند. تا نشان بدهند همه چیز رو به راه است. معمولا دو مأمور بی خبر وارد کلبه می شدند، نگاهی گذرا به بچه ها می انداختند، گاهی همراه با آهنگ دستی می زدند یا دستی بر سر کودکان کوچک تر می کشیدند. اما گاهی نگهبان تذکر دیگری به هشدارهای معمولی اضافه می کرد. « تفتیش! تفتیش!»
بازرسی ها هم خود داستان دیگری داشت. همه باید به صف و بازرسی می شدند.
در اواسط رمان کتابدار آشویتس می خوانیم:
فصل 10
هنگامی که دیتا هر بعداز ظهر به کابین فردی هیرش می رفت تا کتاب ها را پنهان بکند، سعی می کرد هر چه سریع تر آنجا را ترک کند و از تماس چشمی با او بپرهیزد. دیتا دلش نمی خواست چیزی ببیند که اعتمادش را خدشه دار سازد. او ترجیح می داد که خوبی های هیرش را باور کند. اما دیتا دختر سرسخت و مصممی بود و برایش مهم نبود چقدر تلاش می کرد، او نمی توانست آنچه را دیده بود فراموش بکند و نادیده بگیرد.
حس کنجکاوی دیتا- که آن معلم جوان، آتا کلر، تحریکش کرده بود او را وادار کرد تا بعدازظهر در گوشه مخفی اش بخزد و به خواندن کتاب ولز بپردازد. در همین حین، کلاس ها در کلبه به پایان رسیده بود و بچه ها در حال بازی کردن، شرکت در رقابت های حدس زدن، آماده سازی نمایش ها با کشیدن نقاشی با مدادهایی بودند که به طور معجزه آسایی پدیدار شده بود.
دیتا دلش می خواست بعضی از آن رمان های هیجان انگیز را، که آن معلم درباره اش صحبت کرده بود، در اختیار داشته باشد. کتاب تاریخچه کوتاهی از جهان، کتابی بود که از همه بیشتر به امانت گرفته می شد، چون این کتاب نزدیک ترین چیز به یک کتاب درسی همیشگی بود. و جای هیچ بحثی انبود که وقتی او خود را در آن صفحات غرق می کرد، حس می کرد به مدرسه اش در پراگ برگشته و اگر سرش را بلند می کرد در مقابلش تخته سیاه و دستان معلمش را می دید که از گچ سفید شده است.
داستان دنیای ما داستانی است که همچنان به طور ناقصی شناخته شده است. چند صد سال پیش، بشر تاریخچه تنها اندکی بیش از سه هزار سال داشت. آنچه پیش از آن زمان اتفاق افتاده بود، افسانه و گمانی بیش نبود.
ولز بیشتر از اینکه مورخ باشد یک رمان نویس بود. در این کتاب او درباره پیدایش کره زمین و فرضیه های عجیب وغریبی درباره ماه، که دانشمندان در ابتدای قرن بیستم به آن اشاره کرده بودند، گفته است. از آنجا، او خواننده را با خود به تمام دوره های زمین شناسی می برد. دوران پالئوزیک اولیه با نخستین خزه های دریایی؛ دوران کامبرین با تریلوبیت ها که رده ای از بندپایان به حساب می آمدند؛ دوران کربونیفر با آن مرداب های فوق العاده در آن دوره و دوران مزوزوئیک، وقتی که اولین خزندگان شروع به ظاهر شدن کردند.
دیتا از لرزش یک سیاره بر اثر آتشفشان و تأثیرات متعاقب آن در وضعیت آب وهوایی متناوب بین دوره های گرم و دوره های یخبندان شدید حیرت زده شده بود و عصر خزندگان، با آن دایناسورهای عظیم الجثه که اربابان سیاره شده بودند، توجه او را به خود جلب کرده بود.
این تفاوت بین جهان خزندگان و جهان بشریت چیزی است که ظاهرا ما قادر به درک و عبور از آن نیستیم. ما قادر به درک انگیزه های غریزی یک خزنده، امیال، ترس ها و تنفر های آن نیستیم.
دیتا دلش می خواست بداند که اگر ولز می توانست خزندگان و انسانها را از می گفت. یکدیگر متمایز گرداند. درباره ساکنان امروز کره زمین چه نظری داشت و چه می گفت.
آن کتاب حسابی در آن بعد از ظهر در بلوک ۳۱ او را با خود همراه کرده بود. کتاب او را به سلامت از مسیرها و گذرگاه های زیرزمینی اهرام باشکوه مصر و نبردهای جنگ آشور هدایت می کرد. نقشه ای از حکمرانی امپراتور پارس، داریوش اول، گستره عظيم قلمرو آن را به او نشان می داد؛ به مراتب عظیم تر از هر امپراتوری دیگری که در جهان در حال حاضر وجود دارد. و این حقیقت که تفسیر ولز از “کاهنان و پیامبران در سرزمین یهود” با آنچه درباره تاریخچه یهود در بچگی به او آموخته بودند مطابقت نداشت. و او را اندکی گیج کرده بود.
برای همین، او ترجیح می داد به صفحاتی که درباره مصر باستان بود برگردد، که او را در جهان فراعنه با آن اسامی اسرار آمیز فرو می برد و به او اجازه می داد سوار بر رقابت ها روی رودخانه نیل حرکت بکند. ولز درست می گفت. ماشین زمان واقعا با وجود کتاب ها وجود داشت.
آنتونیو ایتوربه نویسنده کتابدار آشویتس
آنتونیو ایتوربه نویسنده ای اسپانیایی است.
ایتوربه برای نوشتن رمان جذاب کتابدار آشویتس جایزه تروا را به دست آورد.
او برای نوشتن این کتاب با دیتا ملاقات می نمود و زندگی او را به رشته تحریر در می آورد. داستانی که انسان را از شجاعت دیتا به شگفت می آورد.
این کتاب به بیش از 15 زبان ترجمه شده است.
شما هم می توانید همین الان کتاب رمان بسیار جذاب کتابدار آشویتس را به سبد خرید خود اضافه نمایید و در سریعترین زمان ممکن درب منزل تحویل بگیرید…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.